مکن آن زلف را چو دال مکن

شاعر : سنايي غزنوي

با دل غمگنان جدال مکنمکن آن زلف را چو دال مکن
کار بر کام بدسگال مکنپرده‌ي راز عاشقان بمدر
مي نبيلست در سفال مکنخون حرامست خيره خيره مريز
فتنه‌ي نو ميار و حال مکنحال خود عالمي کند حالي
با خجسته هميشه فال مکناين چه چيزست و آن هميشه که تو
با خراباتيان نکال مکنبا سنايي همه عتاب ميار